loading...
خنده سرگرمی اموزش
آخرین ارسال های انجمن
mahmood بازدید : 41 شنبه 09 شهریور 1392 نظرات (1)

فعلا این ای دی اموزش میده akibateam@yahoo.com

شما دوست زه وایت رونق بگیره همه امکانی میزاریم

mahmood بازدید : 31 پنجشنبه 30 خرداد 1392 نظرات (0)

خب باید به دوستان گرامی بگم که برای استفاده از سایت بهتر باید ثبت نام کنن و به انجمن  بروند تا بتوانند ترول های خنده دار تر جوک و ... را ببینند .

 

 

 

متشکرم محمود

mahmood بازدید : 17 چهارشنبه 29 خرداد 1392 نظرات (0)

 

ﺭﻭﺯﯼﺩﻭ ﺯﻥ ﻧﺰﺩ شيخ ﺁﻣﺪﻧﺪ ﻭ ﻫﺮ ﺩﻭ ﺍﺩﻋﺎ ﮐﺮﺩﻧﺪ ﮐﻪ ﻣﺎﺩﺭﯾﮏ ﺑﭽﻪ ﻫﺴﺘﻨﺪ. شيخ ﻓﺮﻣﻮﺩﻧﺪ: ﺑﭽﻪ ﺭﺍﻭﺳﻂ ﺑﮕﺬﺍﺭﯾﺪ ﻭ ﻫﺮ ﺯﻥ ﺍﺯﯾﮏ ﻃﺮﻑ ﺩﺳﺖ ﮐﻮﺩﮎ ﺭﺍ ﺑﮑﺸﺪ. ﺁﻥ ﺩﻭ ﺯﻥ ﺁﻧﻘﺪﺭ ﮐﻮﺩﮎ ﺭﺍ ﮐﺸﯿﺪﻧﺪ ﮐﻪﺍﺯ ﻭﺳﻂ ﻧﺼﻒﺷﺪ .

شيخ ﮐﻤﯽ ﺟﺎﺧﻮﺭﺩﻧﺪ ﻭ ﻓﺮﻣﻮﺩﻧﺪ: ﻗﺎﻋﺪﺗﺎ ﻧﺒﺎﯾﺪ ﺍﯾﻨﺠﻮﺭﯼ ﻣﯽ‌ﺷﺪ

______________________________________________________________________________________________________

آورده اند روزی شیخ و مریدان در کوهستان سفر می کردندی و به ریل قطاری رسیدندی، که ریزش کوه آن را بند آورده بودی. و ناگهان صدای قطاری از دور شنیده شد.
شیخ فریاد برآورد که جامه ها بدرید و آتش بزنید که این داستان را قبلن بدجوری شنیده ام، و مریدان و شیخ در حالی که جامه ها را آتش زده و فریاد می زدند ، به سمت قطار حرکت کردندی.
مریدی گفت: یا شیخ! نباید انگشت مان را در سوراخی فرو ببریم؟
شیخ گفت: نه! حیف نان! آن یک داستان دیگر است.
راننده ی قطار که از دور گروهی را لخت دید که فریاد می زنند، فکر کرد که به دزدان زمینی سومالی برخورد کرده و تخت گاز داد، و قطار به سرعت به کوه خوردی و همه ی سرنشینان جان به جان آفرین مردند.
شیخ و مریدان ایستادند و شیخ رو به مریدان گفت: قاعدتن نباید این طور می شد!
سپس رو به پخمه کردی و گفت: تو چرا لباست را در نیاوردی و آتش نزدی؟
پخمه گفت: آخر الان سر ظهر است! گفتم شاید همین طوری هم ما را ببینند و نیازی نباشد!
---------------------------------------------------------------------------------------------------------

گویند در وقت تحریم بنزین روزی شیخ با مریدان به سفر خارجه همی رفت. و همراه شیخ هیچ نبود مگر یک آفتابه . مریدان عرض کردند یا شیخ در طیاره آفتابه به کار ناید. شیخ فرمود : خموش باش که در این آفتابه بنزین است از برای طیاره.و در فرنگ ، طیاره بی بنزین به کار ناید !

و مریدان نعره کشیدند و سخت گریستند.

= = = = = = = = = = = = = = =

روزی شیخ چک میل همی کرد و به انگشت تدبیر اینترها همی زد و لکن صفحات یکی زپس دیگری رمیدند و به چنگ نامدند. شیخ را گفتند یا شیخ : فلسفه ی سرعت قلیل اینترنت چیست ؟

فرمود : اینترنت سگی است هار ! وگر سرعتش از حد برون شود بدود و پاچه مردم همی گیرد.

و مریدان نعره زدند و بر هوش شیخ احسنت همی گفتند.

= = = = = = = = = = = = = = =

گویند شیخ از شوخ طبعان عصر خویش بود. وی را گفتند یا شیخ تورا با این همه طنازی وشوخ طبعی چراوزیرنکردند؟

شیخ در جواب نعره کشید و از هوش برفت !

= = = = = = = = = = = = = = =

 

شیخ را بگفتند حجاب چه باشد ؟

فرمود : حجاب لقمه ای است از برای سفره ها ، مسکنی است از برای مردم ، اشتغالی است از برای جوانان ، فاز دومی است از برای فرودگاه امام ، اعتباری است از برای ایران در بین ملل ، اتوبانی است از برای مداین ، سرپناهی است ازبرای اطفال بی خانمان ، مکنوناتی است از برای قریه ها ، دیناری است از برای مردم ، نوازشی است از برای یتیمان و …

شیخ موارد همی گفت و مریدان یکی ز پس دیگری همی رمیدند و به صحرا گریختند.

پس فقط شیخ ماند و خویشتن . نالید : کجایید تا بگویم این پرده ای است که بر دیدگانمان کشیم تا بدبختی ها را نبینیم.

= = = = = = = = = = = = = = =

گویند شیخ ، شبی تلویزیون رؤیت همی کردو موسیقی زنده بدید که در آن سازها در زیر میز پنهان همی کردند

وی را گفتند : یا شیخ چرا سازها را نشان ندهند ؟

فرمود : از آنجا که مردم با رویت سازها به غسل واجب روی آورند.

پس مریدان غش غش بخندیدند و جمله جمع را خوش آمد !

دگر بار پرسیدند : یا شیخ ، موسیقی بدون ساز به چه ماند ؟

فرمود به عروس بی جهاز ، به کباب بی پیاز .

پس مریدان فغان و نعره زدند و سخت گریستند.

شیخ فرمود : زهر هلاهل ! کمی یواشتر . مردم خوابند.

پس مریدان بیهوش گشتند.

= = = = = = = = = = = = = = =

حکایاتی عبرت آموز از استاد و مریدانش

شب هنگامی مریدان شیخ را ندا در دادند که یا شیخ سایت امید ۲۰ دگربار فیل تر گردید !

شیخ فرمود : هرگز گمان مبرید سایت هایی که فیل ترند مسدودند بلکه آنان بازند و نزد صاحبانشان آپ می شوند.

و مریدان همی گریستند.

= = = = = = = = = = = = = = =

 

روزی مریدان در نزد شیخ همی بودند و از عصاره ی شیرین جملات نغزش به عالم معنا سفرها همی کردند و لکن چون مرکبشان در این سفرها طیاره توپولوف بود یکی زپس دیگری سقوطها همی کردند. سخن بدانجا کشید که شهر هرت کدامین جا بود.

فرمود : شهر هرت آنجا بود که سایت شیلتر همی کنند و این صاحب سایت باشد که برای رفع شیلتر توضیحات همی دهد !

پس مریدان عربده ها کشیدند و بر سر ها زدند و گریه ها کردند.

= = = = = = = = = = = = = = =

گویند شیخ لسانش نمی چرخید و کلمه ” فی ل ت ..ر” را “شیلتر ” تلفظ همی کرد.

پرسیدند یا شیخ چرا “شیلتر” تلفظ صحیحش را نگویی ؟

فرمود : ترسم وجودم را نیز شیلتر همی کنند !

پس مریدان بیهوش گشتند.

= = = = = = = = = = = = = = =

در ظهری تابستانی مریدان از تشنگی هلاکها گشته بودند. پس عرض کردند یا شیخ آب تهران قابل شرب است یا خیر ؟

فرمود : پیلی نزد من آورید.

پس پیلی نزدش آوردند. شیخ سطلی آب نزد پیل گذاشت و پیل بعد از خوردن ، یک هفته بیشتر تب نکرد.

شیخ فرمود : به گمانم آب قابل شرب است ، بنوشید.

پس مریدان از تشنگی هلاک گشتند و لب به آب نزدند.

= = = = = = = = = = = = = = =

روزی مریدان گفتند : یا شیخ ، عربستان در تولید گوگرد از ایران پیشی گرفت.

شیخ فرمود : و همچنین در تولید گرد و غبار و صادراتش به ایران.

پس مریدان همی گریستند.

= = = = = = = = = = = = = = =

گویند روزی شیخ سر به جیب مراقبت فرو برده بود و در بحر مکاشفت به بازار تهران سفر همی کرد. آن گه که از این معاملت باز آمد مریدان عرض کردند یا شیخ از این بازار که بودی مارا چه تحفه کرامت کردی ؟ فرمود : به خاطر داشتم چارکی گوشت بیاورم ، قیمت گوشت چنان زهره ترکم کرد که تنبانم از دست برفت.

پس مریدان سکته ها همی کردند.

= = = = = = = = = = = = = = =

گویند شیخ مریدی داشت “گنجو” نام ، که همی نالید صبح تا شام که :

” آهااای آهااای آهااای یا شییییخ من تشنمه

شیخ فرمود : خب آب بنوش.

مرید بگفت : یا شیخ مرا با آب طهران کاری نیست ، مرا آب معدنی ده.

شیخ فرمود : آب طهران و آب معدنی هر دو ز یک منشأ باشند.

هر دو آب اعضای یک قناتند * که در پیدایش ز یک نیتراتند

چو عضوی نوشد زین آب بدگوار * دگر عضوها را هم کند بیمار

تو که ز محنت دیگران بی غمی * خدا خیرت دهد ، لنگه ی خودمی

پس شیخ بگفت : ای مرید ، امروز تو را معجونی دهم بس چاره ساز . که گواراترین آب ها باشد و آن س…اند…ی….س است که یک قطره اش اسانس و دگر قطرات همان آب است.

پس مریدان به سوی معجون هجوم ها بردند.

شیخ فرمود : زهرمار ، کمی هم برای من نگه دارید.

پس مریدان نعره ها زدند

تعداد صفحات : 2

اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • آرشیو
    نظرسنجی
    به نظر شما این سایت خوب میشود ؟
    به نظر شما چه نوع پستی بگذارم ؟
    آمار سایت
  • کل مطالب : 46
  • کل نظرات : 3
  • افراد آنلاین : 1
  • تعداد اعضا : 14
  • آی پی امروز : 17
  • آی پی دیروز : 16
  • بازدید امروز : 19
  • باردید دیروز : 12
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 31
  • بازدید ماه : 31
  • بازدید سال : 85
  • بازدید کلی : 46,112